پیامهای دوگانه
مشاوره کودک و امور مربوط به آن
بهترین سایت مشاورخانواده
سال 1391.
4.6
پیامهای دوگانهگاهی اوقات ما با پیامهای دوگانه باعث سرگردانی کودکان خود میشویم: یک پیام را با کلام خود منتقل میکنیم و پیام دیگر را با زبان بیزبانی به آنها القاء میکنیم. مثال زیر منظور مرا بیان میکند:
یک زوج پیش من آمدند تا در مورد یک مسئله رفتاری فرزندشان با من مشاوره کنند. آنها نگران این بودند که «مصطفی» به نظر میرسید که میبایست در همه چیز اول باشد - شاگرد اول، بهترین ورزشکار، کسی که بیشترین دوستان را دارد و کسی که در خانواده از همه محبوبتر است. این حس رقابت، رفتارها و برخوردهای خشنی را در او ایجاد کرده بود.
یک واقعه که آنها را خیلی ناراحت کرده بود، موقعی بود که در یک مسابقه مدرسه، یک پسر دیگر را عمدا هل داده بود. آن پسر به زمین افتاده بود و مجروح شده بود. پدر مصطفی گفت: من از شرایطی که تحت آنها مصطفی برنده شده بود، ناراضی بودم و این موضوع را به او گفتم.»
آنچه که برای من فورا مشخص شد، این بود که مصطفی در حال دریافت یک پیام دوگانه از جانب پدر است: اول اینکه پدر مصطفی راضی است؛ دوم اینکه او در واقع به پسر خشن خود خیلی افتخار میکند. از کجا فهمیدم؟ زیرا لحن تند پدر با لبخند تاییدآمیز او هماهنگی نداشت. هنگامی که این تناقض را به او گوشزد کردم، آن مرد منکر آن شد. آنگاه همسر او یادآور باورهایی شد که پدر، رفتارهای «بچه ننهای» را محکوم میکرده است. مصطفی کاری را انجام میداد که میدانست در خفا پدرش را خوشحال میکند.
من به همان اندازه نگران کودکی میشوم که در موقعیتهایی که انتظار میرود که به رقابت بپردازد، از خود هیچگونه روحیه رقابتآمیزی را نشان نمیدهد. این کودکان ممکن است از رقابت کردن پرهیز کنند، به دلیل آنکه از برنده شدن میهراسند: «اگر برنده شوم، آنگاه از من انتظار میرود که هر دفعه برنده شوم و این کار برای من غیرممکن است.» بعضی بچهها برای عدم موفقیت خود دلیلی میتراشند و به اولیای خود میگویند: «من تقریبا برنده شدم، ولی افتادم.» یا «میتوانستم نمره خوبی در امتحان بگیرم، ولی سردرد داشتم.» یکی از فرزندخواندههای ما مشکلی داشت که شوهرم و من نام آن را «بیماری زانوی زخمی» گذاشته بودیم. هر بار که او در ورزشی شرکت میکرد، لنگ لنگان و با زانو یا ساق زخمی به خانه باز میگشت. هنگامی که با مشاهده یک الگوی ثابت از نظریه خودم مطمئن شدم، شبی در هنگام شستن ظروف، با او صمیمانه صحبت کردم.
من: امشب حتما زانویت درد میکند. میخواهی ظرفها را نشویی یا اینکه بنشینی و در حالی که من ظرفها را میشویم، تو آنها را خشک کنی؟
مریم: نه، من آنها را میشویم.
من: میدانی، زانوان تو مرتب زخم میشود. فکر میکنی که علت این همه زمین خوردن چیست؟
مریم: بچهها سر راهم قرار میگیرند.
من: در کدام ورزش، بچهها سر راهت قرار میگیرند؟
مریم: بیسبال.
من: آیا این بازی را خوب بلدی؟
مریم: نه خیلی خوب. من آخرین یاری هستم که کاپیتان تیم، هنگام انتخاب بازیکنان برمیگزیند.
من: چقدر این احساس بدی است که آدم آخرین کسی باشد که انتخاب میشود. برای من هم در کلاس هشتم مرتب همین اتفاق میافتاد. من اینقدر از این موضوع احساس ناراحتی میکردم که با برادرم هر روز بعد از مدرسه تمرین کردم تا بتوانم بهتر بازی کنم.
مریم: آیا توانستی بهتر بازی کنی؟
من: راستش قهرمان شدم، ولی بعد از مدتی، دیگر احساس نمیکردم که من باعث باختن تیمی که در آن هستم، میشوم. مریم، یک فکری به نظرم رسید. چطوره که من یک نفر را پیدا کنم که بعد از مدرسه با تو تمرین کند؟ مریم: فکر نمیکنم که تاثیر زیادی داشته باشد.
من با انجمن جوانان محل تماس گرفتم و از آنها درخواست کردم که برای من کسی را پیدا کنند که با بچهها بعد از مدرسه تمرین بیسبال کند. به مدت چند ماه، مریم و دیگر بچهها به همراه یک نوجوان ورزشکار هفده ساله تمرین بیسبال کردند. به تدریج که اعتماد به نفس مریم در مورد مهارتش افزایش یافت، تعداد زخمهای زانوان او نیز کاهش یافت. مسئله این نبود که مریم با خود میگفت که: «من فکر میکنم که خودم را زمین میاندازم تا یک بازنده لقب نگیرم»؛ ولی خویشتن ضعیف میگوید: «چه کسی میتواند فردی را به دلیل زمین خوردن سرزنش کند؟»
مشاوره کودک توسط مشاور کودک، دکتر مشاور کودکان،مشاور کودک خوب، در مراحل مشاوره کودک در خانواده، مشاوره کودک در مدرسه و مشاوره کودک در بین هم کلاسی ها و دوستان و اقوام خانوادگی انجام پذیر است.
کانون مشاوران ایران با افتخار با استفاده از برترین دکتر روانشناس و روانپزشکی بهترین خدمات مشاوره کودک و مشاوره مادران و والدین و برگزاری دوره های آموزشی برای کودکان و والدین را به شما ارائه می دهد!